عشقِ ممنوع ♥♥♥♥♥♥♥اشعار و جملات زیبا و عاشقونه

دوست داشتن تو بزگترین ترین اشتباه زندگی من بود

عشقِ ممنوع ♥♥♥♥♥♥♥اشعار و جملات زیبا و عاشقونه

دوست داشتن تو بزگترین ترین اشتباه زندگی من بود

افکاااااااااار


برای کنار هم گذاشتن واژه ها٬

دست قلمم بیش از آنچه فکر کنی خالی است…

و بیش از آنچه فکر کنی احساس می کنم به نوشتن مجبورم !

شاید این هم خاصیت ِ داشتن این صفحه ی مجازی است ؛

میان جاده که می آمدم ، سرم پر از فکر بود

فکرهایی از آن دست که به هر نیمه ای که می رسیدم

احساس می کردم بیش از این رخصت پیش رفتن ندارم

چیزهایی مثل ِِ

آینده

رفتن

ماندن

حالا اما اندیشه ای نیست برای به واژه آوردن..

تصویر تو

کسی را می‌خواهم، نمی‌یابمش

می‌سازمش روی تصویر تو

و تو با یک کلمه فرو می‌ریزی‌اش

تو هم کسی می‌خواهی، نمی‌یابیش

می‌سازی‌اش روی تصویر من

و من نیز با یک کلمه …

اصلا بیا چیز دیگری نسازیم

و تن به زیبایی ابهام بسپاریم

فراموش شویم در آن‌چه هست

روی چمن‌های هم دراز بکشیم

به نیلوفرهامان فرصت پیچش بدهیم

بگذار دست‌هایم در آغوش راز شناور شوند

رویای عشق در همین حوالی مبهم درد است شاید!

ماه من

سلام مــاه مــن !

دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …!

گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..

احوال مهتابیت چطور است ؟!

چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!

چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!

چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!

چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟!

چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !

راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!

می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!

یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود …. هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد !

تو فقط ماه من بمون و باش !

ماه من !

مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان .. خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش !

hey

heeeeeeeeeeeeey 

divooneeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee 

asheghetam 

 

kesafateeeeeeeeeeeeeeeee booooooooooooooogh

نفس می کشم نبودنت را


نفس می کشم نبودنت را

نیستی

هوای بوی تنت را کرده ام

می دانی

پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است

تو نیستی

آسمان بی معنیست

حتی آسمان پر ستاره

و باران

مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد

تو نیستی

و من چتر می خواهم ...

هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...

خودم را به هزار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در

نکند یاد آغوشت بیفتم

فاصله

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد

که مرا زندگانی بخشد

چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر برجسته ای از زندگی من هستی

دفتر عمر مرا با وجود تو

شکوهی دیگر

رونقی دیگر هست

می توانی تو به من زندگانی بخشی

یا بگیری از من آنچه را می بخشی

من به بی سامانی ، باد را می مانم

من به سرگردانی ، ابر را می مانم

من به آراسته گی خندیدم

منه ژولیده به آراسته گی خندیدم

سنگ طفلی  اما

خواب نوشین کبوتر ها را در لانه می آشفت

قصه ی بی سر و سامانی من

باد با برگ درختان می گفت

باد با من می گفت :

" چه تهی دستی مرد ! "

ابر باور می کرد

من در آئینه رُخ خود دیدم

و به تو حق دادم

آه ... می بینم ، میبینم

تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی

من به اندازه زیبایی تو غمگینم

چه امید عبثی

من چه دارم که تو را در خور ؟!

هیچ !

من چه دارم که سزاوار تو ؟!

هیچ !

تو همه هستی من

هستی من

تو همه زندگی من هستی

تو چه داری ؟! .... همه چیز

تو چه کم داری ؟! ...هیچ !

بی تو در می یابم

چون چناران کهن

از درون تلخی واریزم را

کاهش جان من ، این شعر من است

آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی

راستی .... شعر مرا می خوانی ؟!

باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی

نه .... دریغا ، هرگز

کاشکی شعر مرا می خواندی !!!

میدانم

و خوب میدانم :  تا وقتی برفهای روی شانه هایم را نتکانم ….بهار نمی اید

پس بهارم

حالا که برفها رفته اند  بیا

کوچه ی برفی

چه شبها تا سحر نام تو را از دل صدا کردم

دلم را با جنون بی کسی ها آشنا کردم

نفهمیدم چه رنگی دارد این شبهای شیدایی

که قلبم را فقط با خاطراتت مبتلا کردم

چه حسی بود در قلبم شبیه کوچه ی برفی

به راه کوچه ی برفی تو را از خود جدا کردم

نفهمیدم که می میرم نباشی مثل پروانه

ترا من در ته این کوچه ی برفی رها کردم

چه شبها تا سحر در خلوتی بیرنگ

نشستم مو به موی خاطراتت را سوا کردم

به پای قاصدک بستم صبوری را شبیه گل

نوشتم به روی گل که من بی تو چه ها کردم

خبر دادی که می آیی سوار شاپرک در باد

بیا ای اوج زیبایی که غم ها را رها کردم

بهانه برای با تو بودن

مقصر نبودی
عاشقی یاد گرفتنی نیست
هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد
عاشق که بودی
دستِ کم
تشری که با نگاهت می زدی
دل آدم را پاره نمی کرد
مهم نیست
من که برای معامله نیامده ام
اصل مهم این است
که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند
وتو در جیب هایت تکه هایی از بهشت را پنهان کرده ای
نوشتن
فقط بهانه ای است که با تو باشم
اگر چه
این واژه های نخ نما قابل تو را ندارند

چه شبهایی

چه شبهایی با رویای تو خوابیدم نفهمیدی 

 چه شبهایی که اسم تو رو لبهام بود نمیشنیدی 

 چه شبهایی که اشکامو به تنهایی نشون دادم 

 از عمق فاصله آروم واسه تو دست تکون دادم  

چه شبهایی با شب گردی شبو تا صبح می بردم 

 نبودی ماه جون می داد نبودی بی تو میمردم 

 چه شبهایی دعا کردم یه کم این فاصله کم شه 

 یه بار دیگه نگاه من تو رویاهات مجسم شه 

 توی این خونه یخ می بست تن سرد سکوت  

من چه قدر جای تو خالی بود چه شبهای بدی بودن 

 گذشتن عمرو بردن  

حالا من موندم و حسرت  

چه قدر بی رحمه این دنیا به این تقدیر بد لعنت...............

بی تو

در دلم آرزوی آمدنت می میرد

و میان من و تو فاصله جا میگیرد

من در این دشت جنون تنهایم

من از این فاصله ها بیزارم

و در این گستره فاصله ها می میرم

من میان شب و روز

در تن خشک زمین

من میان صحرا

همه جا یکه و تنها

خسته از جور زمان

با تنی خورده به جان زخمی چند

میزنم بانگ که وااااااای

هستی ام رفته به باد

ضجه ام را که شنید؟

جای دل تنگ تر از مشت من است

 نفسم می گیرد

می گشایم نفسی پنجره را

تا تمامیت تن خود را به هوا بسپارم

دلتنگی

بازم جمعه و بازم دل تنگ …
خدایا کاش جمعه رو از زندگی من برداری …
این صبح های خالی و این ظهر های ساکت و غروبهای دلتنگش رو …
چه فرقی داره واسه من اگه یه روز از روزای بی حاصلم کم بشه …
زمزمه های امروزم رو اینجا به یادگار می ذارم شاید هفته بعد من شش روز باشه

تنهایی

این روزها در خودم به دنبال یک کلیک راست میگردم
تا از خودم یک copy بگیرم و کنار خودم paste کنم…
شاید از این تنهایی خلاص شدم…
.

زندگیییییییی

گذشته که حالم را گرفته است !
آینده که حالی برای رسیدنش ندارم !
و حال هم حالم را به هم میزند
چه زندگی شیرینی!…

وای خدا بازم دلم گرفته چرا نمیگذرن ای روزای لعنتییییییییییییی.خدایا چرا تموم نمیشههههههههه؟؟؟چرااااااااااااااااا؟چراااااااااااا؟ 

قسمت

تکیه به شونه هام نکن من از تو افتاده ترم ، ما که بهم نمیرسیم بسه دیگه بذار برم ، کی گفته بود به جرم عشق یه عمری پرپرت کنم ، حیف تو نیست کنج قفس چادر غم سرت کنم ، من نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها ، نه برده حلقه بگوش نه ناجی فرشته ها ، من عاشقم همینو بس غصه نداره بی کسیم ، قشنگی قسمت ماست که ما بهم نمیرسیم

خیانت

شکسپیر میگه: خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ... خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد!

دنیا

پرسید : چرا ناراحتی ؟

گفتم : چون از بد روزگار به پست آدم  نا سپاسی خوردم .

گفت : نگران نباش ، مسیر رو درست اومدی ، اینجا دنیاست

 مگر نشنیدی که : " دنیا همیشه جائیه که نجیب و نانجیب به هم می خورن "

 قرار به موندن نیست

نه برای تو و نه حتی برای اون !

 غصه نخور ...

فقط سکوت

فقط سکوت میکنم چون خود بلند ترین فریاد است فریادی از ته د ل از آنجا که غم سرچشمه میگیرد گل عشق میروید و نفرت می جوشد فقط سکوت میکنم چون به من اجازه ی دیدن میدهد دیدن هر آ نچه فریاد نمی گذارد ببینم چشمانم را میبندد و مرا در خشم حل می کند چقدر زیباست نشانه ی رضایت پس فقط سکوت میکنم چون زیبایی را دوست دارم

سکوووووووووووت

سکوت ...

برای عشق ...

اکنون آن لحظه است ، همان که به چشمان تو خیره شوم و سکوت ... ...

اکنون من در اعماق غرق می شوم..!...نه آن اعماق که پیشتر گفته بودم !

اعماق چشمان تو...

زیباترین عمقی که تا کنون غرقش شده ام

و نجات .... نمی خواهم


حال ... سکوت ...

تو میروی

تو می روی و من فقط نگاهت می کنم

                             تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم

                                 بی تو یک عمر  فرصت

                                  برای گریه کردن دارم

                                   اما برای تماشای تو

                                      فقط همین یک

                                       لحـــــــظه

                                        باقیست